میم کاندید شده برای انتخابات اسفند . با شنیدن این خبر روشن شدم و به این فکر کردم اگه رد صلاحیت نشه ، شاید دیگه اینقدر با قطعیت نگم که نمیخوام رأی بدم .  و به این فکر کردم  اینکه این آدم بعد از چهار سال فکر کردن و مخالفت های اطرافیان همچین تصمیمی گرفته چقدر میتونه ارزشمند باشه ؟ 
امروز توی هپی لند بین دو تا عروسک آبیِ پسر و صورتیِ دختر با قیمتی که دیگه بهش عادت کردم ، گیر کردم .
شیر سفیدِ سرد  وکیک یزدیِ گرد و هوای ابری و خواهرم و دلتنگی برای قاین و آدم هاش و ساند کلاد و یاد آرِ نامجو که روی ده ثانیه ی آخر گیر کرده .
حالم ؟ :))))
 هی هر روز میگذره و هی یاد اپیزود یونان و صدف های لای موهایشِ رادیو دیو میفتم . حالا اینقدر نگاهِ صورتیِ دختر کردم که ازش متنفر شدم . از یاد نبر خون را .
هوا ابریه .
ور بمردیم عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده .
ریحانه میگه اینقدر خودت رو اذیت نکن . کاش فقط یه چیزی این وسط درست بود .

کاش فقط یه چیزی این وسط درست بود

فکر ,یاد ,اینقدر ,دختر ,آدم ,گیر ,کاش فقط ,فقط یه ,و به ,به این ,صورتیِ دختر

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش کسب درامد آنلاین دیپلم اسان در کرج و شهریار 30tochat kalak redica مرکز تخصصی درمان بیماری های نشمینگاه مطالب گوناگون بویِ خوشِِِِ زندگی honarbaran اداره تبلیغات اسلامی شهرستان سبزوار